رمان جیمین ( سایه عشق پارت ۶)
ویو بعد از صبحونه:
× کولمو برداشتم و از مامانم و خالم خداحافظی کردم مسیر دانشگاه زیاد دور نبود پس سر وقت میرسیدم هندزفریم رو از توی کیفم در اوردم و یک آهنگ شاد گذاشتم و شروع کردم به قدم زدن ...... همینجوری برای خودم اهنگ میخوندم و به مسیر ادامه میدادم که با سرعت ماشینی از کنارم رد شد
× اشغال..... وای این دیگه کی بود .... رانندگی بلند نیستی غلط میکنی پشت ماشین میشینی ...
× همینجوری با خودم غر غر میکردم و به اون راننده فوش میدادم اصلا متوجه تایم نبودم نگاهی به ساعتم کردم که ۱۰ دقیقه دیگه کلاس شروع میشد کیفم رو درست کردم و با سرعت شروع کردم به دویدن تا نفس آخرم میدویدم.......
× آخ آخ( نفس نفس) بلخره رسید.... (سلفه ) رسیدم ...
× یک عالمه دانشجو بیرون بودن و هرکدومشون یک کاری رو انجام میدادن بهشون میخورد سال بالایی باشن همینجوری که نگاشون میکردم یاد تایم افتادم و با سرعت وارد سالن دانشگاه شدم با هزار بدبختی کلاسمو پیدا کردم.... معلوم بود استاد سر کلاسه پس در زدم و اجازه ورود خواستم ..... بعد از چند ثانیه اجازه ورود داد وارد کلاس شدم که استاد نگاهی بهم انداخت و شروع کرد به حرف زدن
استاد: خوش آمدی.... همه بچه ها خودشون رو معرفی کردن توهم خودتو به بچه ها معرفی کن
× چشم .... سلام من ات هستم و از آمریکا به اینجا اومدم امیدوارم دوست های خوبی برای هم باشیم.....
استاد: ممنون ات میتونی بری کنار.... ببخشید تمام نیمکت ها پره ....
× مشکلی نیست روی اون نیمکت که کسی نیست میشینم
استاد: بفرما ..... خوب بچه ها صفحه .... بیارید خوب شروع میکنم تو بخون .........
ویو بعد از گذشت نیم ساعت :
× حواسم به درسم بود که در با شتاب باز شد ... یا خدا اینا کین
استاد: شماها مگه کلاس ندارید
_ استاد ما گفته بیاید اینجا مشکلیه
استاد: نه آقای پارک بفرماید .... بچه ها اینا سال سومی دانشگاه هستن امروز تا آخر این زنگ پیش ما خواهند بود ...
× این چه مدل بود خودشون کلاس داشتن بعد اومدن سر کلاس ما ولی اون پسره که حرف زد چقدر آشنا بود صداش ... بیخیال به من چه اصلا بیاند سر کلاس ما من که استاد نیستم ( بدون توجه به حرفاشون نگاهمو به پنجره دادم که همه بیرون داشتن حرف میزدن و میخندیدن )
استاد : بفرماید جایی برای خود پیدا کنید و بشینید
× همچنان نگاه به حیاط دانشگاه میکردم که احساس کردم فردی کنارم نشسته برگشتم که با پسری که ماسک داشت مواجه شدم بهتره بگم همون پسره که صداش برام خیلی آشنا بود .... اونم مثل همون پسره رنگ موش .... صداش... قدش ....وایییی ات به چه چیزا دقت میکنی به من چه اصلا هرکی که هست .
خود درگیری با خودم داشتم که کل کتابام پخش زمین شد رو مو برگردندم که با پسره مواجه شدم کار همون بود ....
× چیکار کردی( داد)
_.......
× با تویم هی( داد)
_ خفه شو ( عربده)
× من....
استا: آقای پارک آروم لطفا
_ تو یکی خفه شو
استاد: آقای پارک .....
_ میدونی اراده کنم از دانشگاه پرتت میکنن بیرون پس بهتره ساکت باشی ( داد)
استاد:.......
_ و تو دختره احمق .... میدونی با چه کسی در افتادی
× برام مهم نیست چه کسی هستی حق نداری وسایل من دست بزنی ( داد)
_ که سر من داد میزنی اره ( عربده ) ... ( دست ات رو میگیره و به سمت در خروجی میکشه )
× ولم کنننن ( داد)
مدیر دانشگاه: اینجا چه خبره ( داد)
× آقای مدیر کمک
مدیر : آقای پارک تمومش کنید ... ازتون خواهش میکنم
_ ( دست ات رو ول میکنه ) این دفعه شانس آوردی دفعه دیگه خودم با دستای خودم خفت میکنم ( رو به ات)
× .....
مدیر : خانم کیم ات بفرماید برین سر جاتون
× چش.... چشم
مدیر : آقای پارک خواهش میکنم آروم باشید
_ ( بدون توجه به حرف مدیر میره رو یک نیمکت دیگه میشینه )
ویو بعد از ۲ ساعت ( زنگ تفریح ) :
× هندزفریم رو برداشتم و از کلاس زدم بیرون همه داشتن به سمت غذا خوری میرفتن ولی من برعکس همه روی یک صندلی نشستم و هندزفری رو گذاشتم تو گوشم اهنگ مورد علاقمو پلی کردم ....
× همیشه زندگیم همین بود تو دوران مدرسمم اینجور سختی هایی کشیدم این یک درصد اون درد های که کشیده بودم بود ... مثل بقیه نبودم ... همیشه تنها بودم تو مدرسه الانم که تو دانشگاه.... همیشه خیلی ها بخاطر نداشتن پدر مسخرم میکردن یا اینکه پول نداشتم .... معلم ها همیشه بهم میگفتن هیچی نمیشم ولی الان اینجام و نمیخوام این تلاشمو به باد بدم .. همینجوری با خودم حرف میزدم و درد و دل میکردم که متوجه کسی کنارم نشست شدم اون...
ادامه دارد🦋
شرط نمیزارم ببینم چقدر حمایت میکنید 🙂
تنکیوو بای بای
× کولمو برداشتم و از مامانم و خالم خداحافظی کردم مسیر دانشگاه زیاد دور نبود پس سر وقت میرسیدم هندزفریم رو از توی کیفم در اوردم و یک آهنگ شاد گذاشتم و شروع کردم به قدم زدن ...... همینجوری برای خودم اهنگ میخوندم و به مسیر ادامه میدادم که با سرعت ماشینی از کنارم رد شد
× اشغال..... وای این دیگه کی بود .... رانندگی بلند نیستی غلط میکنی پشت ماشین میشینی ...
× همینجوری با خودم غر غر میکردم و به اون راننده فوش میدادم اصلا متوجه تایم نبودم نگاهی به ساعتم کردم که ۱۰ دقیقه دیگه کلاس شروع میشد کیفم رو درست کردم و با سرعت شروع کردم به دویدن تا نفس آخرم میدویدم.......
× آخ آخ( نفس نفس) بلخره رسید.... (سلفه ) رسیدم ...
× یک عالمه دانشجو بیرون بودن و هرکدومشون یک کاری رو انجام میدادن بهشون میخورد سال بالایی باشن همینجوری که نگاشون میکردم یاد تایم افتادم و با سرعت وارد سالن دانشگاه شدم با هزار بدبختی کلاسمو پیدا کردم.... معلوم بود استاد سر کلاسه پس در زدم و اجازه ورود خواستم ..... بعد از چند ثانیه اجازه ورود داد وارد کلاس شدم که استاد نگاهی بهم انداخت و شروع کرد به حرف زدن
استاد: خوش آمدی.... همه بچه ها خودشون رو معرفی کردن توهم خودتو به بچه ها معرفی کن
× چشم .... سلام من ات هستم و از آمریکا به اینجا اومدم امیدوارم دوست های خوبی برای هم باشیم.....
استاد: ممنون ات میتونی بری کنار.... ببخشید تمام نیمکت ها پره ....
× مشکلی نیست روی اون نیمکت که کسی نیست میشینم
استاد: بفرما ..... خوب بچه ها صفحه .... بیارید خوب شروع میکنم تو بخون .........
ویو بعد از گذشت نیم ساعت :
× حواسم به درسم بود که در با شتاب باز شد ... یا خدا اینا کین
استاد: شماها مگه کلاس ندارید
_ استاد ما گفته بیاید اینجا مشکلیه
استاد: نه آقای پارک بفرماید .... بچه ها اینا سال سومی دانشگاه هستن امروز تا آخر این زنگ پیش ما خواهند بود ...
× این چه مدل بود خودشون کلاس داشتن بعد اومدن سر کلاس ما ولی اون پسره که حرف زد چقدر آشنا بود صداش ... بیخیال به من چه اصلا بیاند سر کلاس ما من که استاد نیستم ( بدون توجه به حرفاشون نگاهمو به پنجره دادم که همه بیرون داشتن حرف میزدن و میخندیدن )
استاد : بفرماید جایی برای خود پیدا کنید و بشینید
× همچنان نگاه به حیاط دانشگاه میکردم که احساس کردم فردی کنارم نشسته برگشتم که با پسری که ماسک داشت مواجه شدم بهتره بگم همون پسره که صداش برام خیلی آشنا بود .... اونم مثل همون پسره رنگ موش .... صداش... قدش ....وایییی ات به چه چیزا دقت میکنی به من چه اصلا هرکی که هست .
خود درگیری با خودم داشتم که کل کتابام پخش زمین شد رو مو برگردندم که با پسره مواجه شدم کار همون بود ....
× چیکار کردی( داد)
_.......
× با تویم هی( داد)
_ خفه شو ( عربده)
× من....
استا: آقای پارک آروم لطفا
_ تو یکی خفه شو
استاد: آقای پارک .....
_ میدونی اراده کنم از دانشگاه پرتت میکنن بیرون پس بهتره ساکت باشی ( داد)
استاد:.......
_ و تو دختره احمق .... میدونی با چه کسی در افتادی
× برام مهم نیست چه کسی هستی حق نداری وسایل من دست بزنی ( داد)
_ که سر من داد میزنی اره ( عربده ) ... ( دست ات رو میگیره و به سمت در خروجی میکشه )
× ولم کنننن ( داد)
مدیر دانشگاه: اینجا چه خبره ( داد)
× آقای مدیر کمک
مدیر : آقای پارک تمومش کنید ... ازتون خواهش میکنم
_ ( دست ات رو ول میکنه ) این دفعه شانس آوردی دفعه دیگه خودم با دستای خودم خفت میکنم ( رو به ات)
× .....
مدیر : خانم کیم ات بفرماید برین سر جاتون
× چش.... چشم
مدیر : آقای پارک خواهش میکنم آروم باشید
_ ( بدون توجه به حرف مدیر میره رو یک نیمکت دیگه میشینه )
ویو بعد از ۲ ساعت ( زنگ تفریح ) :
× هندزفریم رو برداشتم و از کلاس زدم بیرون همه داشتن به سمت غذا خوری میرفتن ولی من برعکس همه روی یک صندلی نشستم و هندزفری رو گذاشتم تو گوشم اهنگ مورد علاقمو پلی کردم ....
× همیشه زندگیم همین بود تو دوران مدرسمم اینجور سختی هایی کشیدم این یک درصد اون درد های که کشیده بودم بود ... مثل بقیه نبودم ... همیشه تنها بودم تو مدرسه الانم که تو دانشگاه.... همیشه خیلی ها بخاطر نداشتن پدر مسخرم میکردن یا اینکه پول نداشتم .... معلم ها همیشه بهم میگفتن هیچی نمیشم ولی الان اینجام و نمیخوام این تلاشمو به باد بدم .. همینجوری با خودم حرف میزدم و درد و دل میکردم که متوجه کسی کنارم نشست شدم اون...
ادامه دارد🦋
شرط نمیزارم ببینم چقدر حمایت میکنید 🙂
تنکیوو بای بای
- ۱.۵k
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط